جدول جو
جدول جو

معنی چهل ته - جستجوی لغت در جدول جو

چهل ته
(چِ هَِ تَهْ)
جبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چل تکه
تصویر چل تکه
پارچه ای که از تکه های رنگارنگ دوخته شده باشد، نوعی توپ که از تکه های مختلف تشکیل شده است و اغلب در فوتبال مورد استفاده قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(چِ تِکْ کِ / کَ)
پارچه ای که از کناره های ماهوت بریده دوزند. پارچه ای که از مجموع تکه پاره های مربعشکل ماهوت یا پارچۀ دیگر دوخته شود. پارچه ای که از ده ها تکه ماهوت چارگوش که بیکدیگر دوخته اند، فراهم آمده است.
- لحاف چل تکه، لحاف که رویۀ آن از قطعات مربعشکل پارچه های رنگارنگ باشد
لغت نامه دهخدا
(چِ تِ)
جبۀ سطبر ودولائی سپاهیان، جوشن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(چَهَْ لِ)
از قرای بلوک دشتستان فارس از نواحی تنگستان است. (از مرآت البلدان ج 4 ص 304 و فارسنامۀ ناصری). دهی است از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر. در 12هزارگزی شمال باختر خورموج و خاور کوه مند واقع است، 197 تن سکنه دارد. از چاه آبیاری میشود. محصولش غلات و خرما و شغل اهالی کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِلْ لَ / لِ)
منسوب به چهل. چله. اربعین:
چهله چهل گشت و خلوت هزار
ببزم آمدن دور باشد ز کار.
نظامی.
پادشاه اسلام در آن قشلاق چند روزی میخواست که خلوتی برسبیل چهله برآورد. (تاریخ غازانی ص 152).
روشن نکنی دیده با لباس چهله
ازرخت سیه تا ننشینی به ظلامی.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
(هَُ تَ)
آب شستۀ بره و بزغالۀ نوزاد سیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَهْتَهْ)
افزوده شده و انبوه شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تُهْ تُهْ)
کلمه ای است که شتران را بدان زجر کنند و سگان را خوانند، حکایت لکنت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ تَ)
طایفه ای از طوایف قشقائی. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 82). یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از 60 خانوار است که در مرودشت مسکن دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ تَ)
چهل نفری که با موسی به کوه طور رفتند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ جِ)
دهی است از بخش کرند شهرستان شاه آباد دارای 115 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات دیم است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ)
نام کوهی به فیروزکوه است و رود خانه (کاری سر) بابل سر از آنجا سرچشمه میگیرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ بَرْ رَ)
نام شاخه ای که از جانب راست به رود خانه لار می پیوندد. (ترجمه مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 67)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ تُ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم در دوهزارگزی شمال باختری بم و 4 هزارگزی شمال شوسۀ کرمان به بم واقع است، 470 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و خرماست اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ رَ)
دهی است جزء دهستان تیمور بخش حومه شهرستان محلات. در18هزارگزی جنوب محلات و 12هزارگزی جنوب راه شوسۀ دلیجان به خمین واقع است. کوهستانی و سردسیر است، 150 تن سکنه دارد. از رود خانه لعل بار آبیاری میشود. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ سَ)
دهی است از دهستان فیض آباد بخش فیض آباد محولات شهرستان تربت حیدریه. در 12هزارگزی شمال خاوری فیض آباد واقع است، 266 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصولش غلات و پنبه و ابریشم است. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ گَ)
دهی است از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل. در 15هزارگزی باختر اردبیل و 12 هزارگزی شوسۀ مشکین اردبیل واقع شده. 207 تن سکنه دارد. از رود خانه قره چای آبیاری میشود. محصولش غلات و شغل اهالی کشاورزی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ یَ / یِ)
عدد کسری. یک قسمت از چهل قسمت. از چهل یکی. یک چهلم
لغت نامه دهخدا
تصویری از چل تکه
تصویر چل تکه
پارچه ای که از کناره های ماهوت بریده دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چل تکه
تصویر چل تکه
((چِ تِ کِّ))
پارچه ای که از کناره های ماهوت بریده دوزند
فرهنگ فارسی معین
نوعی علف بالا رونده از درختان جنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
مال توست، برای توست
فرهنگ گویش مازندرانی
نخ دوک نخ ریسی در پارچه بافی سنتی
فرهنگ گویش مازندرانی
باب طبع، سازگار، دلخواه و مورد علاقه
فرهنگ گویش مازندرانی
زیرسر
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی توهین به افراد بسیار بلند قامت
فرهنگ گویش مازندرانی
پختن برگ درخت لرگ جهت جلوگیری از بوی بد و تابستانه ی پا که
فرهنگ گویش مازندرانی